خداحافظ نازنینم
روزی مرد جزوات خودشو می سوزوند لای آخرین جزوه چیزی دید که قلبشو لرزوند بی اختیار آهی از حسرت کشید و ...
View Articleمعرفی کتاب
داستان قهوه فروشی کوچک ال اسپرسوست در قلب سیاتل پایتخت قهوه آمریکا . داستان جک و دیان هارتمن وحرکت در ...
View Articleشب آواز
بچه های دیروز , مردای امروز ,آینده سازای فردا و رفقای گل بنده توگروه موسیقی 2delجاتون خالی کلی خوش گذشت ...
View Articleداستانهای یک روانی
چندتا از دخترای کلاسو دیدم که اونجا وایستادن گفتم:سلام تشکیل میشه؟ یکیشون با کله کج کردن و شونه بالا دادن گفت:نمی ...
View Articleداستانهای یک روانی
......... دیدم یکی صدام میزنه , رسید به من گفت: سلام , گفتم: سلام کاری داشتین ,این حرفو بلند ...
View Articleکافه
کافه خونه کافه ی تنهاییام تعطیل شد اما همیشه تو ذهنم میمونه که......... نمیتونم چیزی بگم الانم قلبم گرفت
View Articleداستان های یک روانی
پنج سالی بود که با هم دوست بودیم دختر همسایمون بود آشنایی ما بر میگرده به روزی که برای رفتن ...
View Article
More Pages to Explore .....